سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قرآن، ریسمان خدا و نور روشن گر ودرمانی سودبخش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

سلام - عاشقانه

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team. ©2006
سلام(شنبه 85 آبان 27 ساعت 7:26 عصر )
            
سلام

آن شب سقوط کرد همین جا کنار من
از آسمان ستاره ی دنباله دار من
من مات مانده بودم و حرفی نمیزدم
تنها صدای باد و فقط زار زار من
اصلاًٍ چرا ستاره ی تابنده ای چنین
یک بار هم رصد نشده در مدار من
وقتی سوال کرد خدا ازخودش چرا
افتاده است روی زمین شاهکار من
آن وقت آن ستاره ی روشن پرید و رفت
دیدم که شعله ور شده دار و ندار من
گفتم که ای ستاره زیبا کجا کجا؟
بعد از سالها خزان انتظار من
اما ستاره هیچ صدایی نمی شنید
تنها صدای باد و ففط زار زار من
پیچیده بود شعر خدا در گلوی باد
غمگین ترین ترانه ی پروردگار من
حسی غریب وزن غزل را گرفته بود
تاثیر شوم فاصله بر ساختار من
یا من هزار بار نوازنده تر شدم
یا دست برده است کسی در سه تار من
یک شب سقوط کرد و شبی ناپدید شد
در کهکشان ستاره دنباله دار من
 
وقت رفتن رسیده 
ولی رفتنی که برگشتن آن نزدیک است
یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم
که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم
یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه
یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم
وقتی دلم  تنگ تو شد
غم تو  توشه ی راهمه
 
 
دست خالی به خانه خدا رفتم
خدا هم دستهای خالیم را
با دستهای تو پر کرد
 
یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد 
پس نگو رویای دور
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای
که دور دور رفته ای
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم
و اشکهای خداحافظی را
برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
 
خیلی دیر
هــــوا آفتـــــابی سـت
مرا زیر چتــر خود ببر
فقط زیر چتـــر تـو
باران می بارد
 
به چشمی نگاه نکن اگه دروغ خواهی گفت
به کسی سلام نده اگه خداحافظی در پیش است
دست کسی را نگیر اگه رها خواهی کرد
به کسی نگو دوستت دارم
اگه دیگری در فکرت است
 
کاش رها میدشم از کاش ها....کاش
باید رفت
باید حصارها را در هم کوبید
باید ....باید ها را انکار کرد
باید واژها را
مانند اشکهایم رها کنم
باید زندگی کنم
باید..برای باید ها باشم
 
قلبم از باید ها تیر میکشد....واژها از باید ها
خسته اند.....دلم میخواهد بروم
بروم جایی که دریایش..همیشه آرم است
واژه اش
واژه ی آسمان است
مهتابش همیشه نورانی
 
جایی که انتهای قلبم آنجاست
جایی که واژه نداند کجاست
فقط میخواهم بروم
دلـم میخواد.....ب ـ ر ـ و ـ م
 
اینبار
رفتن
از آن تو
و ماندن برای من
کاش سهم تو هم: مان
نه این کلمه هیچ گاه نباید کامل می شد
محکوم بود به حرام
و لبانم نجاستش را به ترسیم نتوانست
دور رویاهایم دیوار می کشم قبول ؟
اما قول نمی دهم که اگر روزی در نگاهت گم شدم
دوباره دلم نلرزد و در آوار دیوارها نمیرم
کاش شهامت اعتراف
زیر شلاق چشمانم را داشتی
 
مرداب تنها بود و من تنها تر
مرداب آرام بود و من هم در آرامش به او نظاره
میکردم
مرداب ساکت بود و مرا نیز سکوت فراگرفته بود
مرداب را دوست دارم
او بزرگ است
آرام است
ولی غمگین
و دل پر دردی دارد
حتی تکان هم نمی خورد
که اگر تکان بخورد
وآرامشش به هم بخورد
دیگر مرداب نیست
با همه اینها
ناگهان از او بدم آمد
متنفر شدم
چون از بی تحرکی و بی تعصبی
او را لجن فرا گرفته
مرداب تنها بود و من تنها تر
یادتان باشد
مرداب نمانید
 
من سراپا بغضم
هیچکس را فراموش نکردم اما
خود فراموش شدم
ناله هایم تلخ است
بغض تنهایی من را تو نخواهی فهمید
تو نخواهی فهمید
به خاطر عشق ، جنگ بکن اما هیچ وقت اونو گدای نکن


» مهران
»» نظرات دیگران ( نظر)


» عشقولانه
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 0 بازدید
بازدیدهای د?روز: 0 بازدید
مجموع بازدیدها: 2888 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

سلام - عاشقانه
مهران
» آرشیو یادداشت ها «
پاییز 1385
» اشتراک در خبرنامه «